بخش 127

ساخت وبلاگ

***************************:

بخش ۱۲۷
بیت ۲۶۴۳
مرد گفت اکنون گذشتم از خلاف
حکم داری تیغ برکش از غلاف

مرد عرب حکایت مذکور گفت من از مجادله و ستیز دست برداشتم لذا من مطیع حکم تو هستم تیغ امر خویش را از نیام بیرون بیاور

*******************************

هرچه گویی من ترا فرمان برم
در بد و نیک آمد آن ننگرم

لذا تابع فرمان تو هستم و به خوب و بد ان حکم اصلا توجه ای نکنم

[6:32:50 PM]***************************:

در وجود تو شوم من منعدم
چون محبم حب یعمی و یصم

من در وجود تو غرق میشوم چون عشق تو در تار و پود منست و ادم عاشق چشم و گوش او کور و کر خواهد شد
مسایل السلوک
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
انکو به عشق زنده کزو عشق زاید

عشق زایش عشق کند و انسان عاشق کور و کر گردد

*******************************

گفت زن آهنگ برم می کنی
یا بحیلت کشف سرم می کنی

زن پس از ادعا مرد گفت ایا حقیقتا عاشق من هستی یا به مکر و حیله میخواهی رازهای درونم را کشف کنی

********************************

گفت والله عالم السر الخفی
کافرید از خاک آدم را صفی

گفت قسم به ذات خدایی که او اشکار و پنهان همه را میداند و همان ذاتی که ادم صفی را از خاک خلق نمود

******************************

در سه گز قالب که دادش وا نمود
هر چه در الواح و در ارواح بود

قسم به خدایی که ادم علیه السلام را در ان صنعت کرد و در ان کالبد خاکی تمامی مقدرات قضا و قدر و عالم ارواح را بدو نمایاند
مسایل السلوک
سه گز به معنی قالب کوچک و نماینگر قلت و کوچکی ادمی است در قیاس با ظرفیت معنایی او

[11:21:38 AM]***************************:

تا ابد هرچه بود او پیش پیش
درس کرد از علم الاسماء خویش

حضرت ادم علیه السلام راز ایه علم الاسما از قبل در ازلیت اموخته است
مسایل السلوک
این بیت اشاره دارد به محادله فرشتگان با خدای مهربان در خصوص خلقت انسان مبنی بر اینکه این خلقت که دارای نفس است جنایت خواهد کرد اگر فلسفه خلقت او عبادت هست ما فرشتگان هستیم
خدای یگانه فرمود او چیزهایی میداند که شما نمیدانید و به نص صریح قران در سوره بقره در ایات ۳۱ به بعد مفصلا بدان پرداخته شده است
لذا نهایتا انسان در ان دویل پیروز میگردد و فرشتگان به ضعف خویش در قبال ادم معترف میشوند
برای اطلاع بیشتر به تفاسیر ایات فوق مراجعه گردد

**********************************

تا ملک بی خود شد از تدریس او
قدس دیگر یافت از تقدیس او

لذا فرشتگان از تسلط این علم که همانا باید علم لدنی باشد مبهوت گشتند و از قداست او پاکی دیگری پیدا کردند
مسایل السلوک
علم لدنی به علمی گفته میشود که بصورت اکادمیک و حوزوی نباشد و بر اثر لطف خداوند بموجب بندگی خالصانه عطا گردد داستان موسی و خضر در قران بدین علم مفصلا اشاره فرموده است
و در واقع علم و عالم واقعی هم همان علم است که از جانب حق در سینه های نورانی به ودیعه گذاشته شود
انگاه که ادمی بدین علم مسلح شد بدو یا وحی گردد یا الهام مانند انبیا بوسیله وحی و اولیا بوسیله الهام که در قران به هر دو نوع اشاره شده است

******************************

آن گشادیشان کز آدم رو نمود
در گشاد آسمانهاشان نبود

ان فتح و گشایشی که از جانب ادم به فرشتگان نشان داده شد حتی مانندش در فتوحات اسمانی ای که به ملایک دست میدهد نبود
توضیح
در خصوص این مطلب به کتابهای کشف المحجوب ص ۳۱۱به بعد و فصوص الحکم ص ۱۴ مراجعه گردد بسیار مفصل و زیبا و اموزنده است

*****************************

در فراخی عرصهٔ آن پاک جان
تنگ آمد عرصهٔ هفت آسمان

در خصوص وسعت و انشراح ان لرواح مقدس حتی هفت طبقه اسمان نیز کوچک هستند
مسایل السلوک
اشاره است به تصرف و مقام انسان کامل که در مثل هفت طبقه اسمان نیز تنگ و خرد هستند

[***************************:

**********************************

گفت پیغامبر که حق فرموده است
من نگنجم هیچ در بالا و پست

پیامبر علیه السلام فرمود
خدای سبحان فرموده من در بالا و پستی نگنجم
مسایل السلوک
حدیث است در ای خصوص که الله تبارک وتعالی فرمود من در محدوده زمین و اسمان نمی گنجم اما در دل مومن جا دارم
یا به این مضمون که الله در کاینات نجویید بلکه در دل مومن بویژه در قلب منکسر بجویید

*********************************

در زمین و آسمان و عرش نیز
من نگنجم این یقین دان ای عزیز

خدا فرمود من نه تنها ای عزیز در زمین و اسمان نگنجم بلکه عرش نیز دارای چنین استعدادی نیست

****************************************

در دل مؤمن بگنجم ای عجب
گر مرا جویی در آن دلها طلب

اما در قلوب مومنین جای دلرم و این جای شگفتی است لذا اگر به جستجوی خدا هستی باید ذات مهربانش را در قلب های شکسته بجویی

*************************

گفت ادخل فی عبادی تلتقی
جنة من رویتی یا متقی

حضرت حق فرمود
ای بنده من تلاش کن با توجه به این حقیقت در زمره بندگانم درایی و به تبع ان در بهشت من را ملاقات کنی

**************************

عرش با آن نور با پهنای خویش
چون بدید آن را برفت از جای خویش

عرش بزرگ با تمامی وسعتش به محض درک و مشاهده عظمت ادم و رازهای او به جنبش درامد و محو نورانیت او شد

[6:36:39 PM]***************************:

خود بزرگی عرش باشد بس مدید
لیک صورت کیست چون معنی رسید

عرش بسیار عظیم است ولی در مقایسه با حقیقت صورت کیست؟

*****************************

هر ملک می گفت ما را پیش ازین
الفتی می بود بر روی زمین

هر فرشته عنوان میکرد ما قبلا در روی زمین الفت داشتیم
*******************************

تخم خدمت بر زمین می کاشتیم
ان تعلق.ما عجب می داشتیم

در روی زمین عامل و سبب عشق و محبت بودیم و خود از نسبت و عشقی که با زمین داشتیم شگفت زده بودیم

********************************

کین تعلق چیست با این خاکمان
چون سرشت ما بدست از آسمان

و همیشه برایمان سوال بود که این تمایل به خاک از چیست در حالی که ما سرشتی ملکوتی و اسمانی داریم

**************************************

الف ما انوار با ظلمات چیست
چون تواند نور با ظلمات زیست

ما سرشتی نورانی داریم چرا میل به خاک که منشا ظلمت هست داریم.و نور چگونه میتواند با تاریکی رابطه معاشی داشته باشد

***********************************

آدما آن الف از بوی تو بود
زانک جسمت را زمین بد تار و پود

ای انسان ما علت این عشق و الفت را همان بوی عطراگین تو میدانیم چون تمام رگ و پی تو زمینی است

*************************************

جسم خاکت را ازینجا بافتند
نور پاکت را درینجا یافتند

ای ادم فیزیک تو در زمین بافته شده و انوار پاکت را در کالبد جسمانیت هویدا نمودند

[12:14:02 PM]***************************:

این که جان ما ز روحت یافتست
پیش پیش از خاک آن می تافتست

این محبت که روحمان را اسیر نموده است خیلی سابقا از ان از خاک می تابیده است

**************************************

در زمین بودیم و غافل از زمین
غافل از گنجی که در وی بد دفین

گر چه ما در زمین سکونت داشتیم ولی بیخبر از ان گنج گرانبهایی که در ان مدفون هست.بودیم

***********************************************

چون سفر فرمود ما را زان مقام
تلخ شد ما را از آن تحویل کام

ان هنگامی که به امر خدای متعال به اسمان سفر کردیم از ان انتقال کاممان تلخ گشت

***********************************

تا که حجتها همی گفتیم ما
که به جای ما کی آید ای خدا

در ان ایام کخ با ناراحتی از زمین جدا میشدیم ما دلیل اوردیم که ای خدای یگانه ما در زمین تقدیس تو میکردیم حال چه کسیانی جایگزین ما میشوند

****************************************

نور این تسبیح و این تهلیل را
می فروشی بهر قال و قیل را

فرشتگان خطاب به خدای متعال عرض کردتد
بارالها ایا نو این تسبیح و کلمه تهلیل ( لااله الاالله) را به این قیل و قال میفروشی؟

*******************************

حکم حق گسترد بهر ما بساط
که بگویید ازطریق انبساط

امر الهی سفره رخمت را برای ما گسترد و گفت ای ملایک من باید با انبساط سخن بگویید

**********************************

هرچه آید بر زبانتان بی حذر
همچو طفلان یگانه با پدر

لذا لازم است شبیه کودکان بی پروا سخن با من بگویید چون مکالمه کودکان با پدرشان که فارغ از واهمه است

[12:32:36 PM]***************************:

زانک این دمها چه گر نالایقست
رحمت من بر غضب هم سابقست

گر چه این سوالهایتان خام و بی خردانه است اما طرف حساب شما خدایی است که رحمتش بر غضب او سابق هست
مسایل السلوک
در معامله و محاکمه مخلوقات به درگاه رب العالمین همین صفت عظیم رحمت است که بندگان با وجود تعدی عقاب نمیشوند
خدای مهربان رحمت اللعالمین است و سبقت گذشت و عفو او بر انتقام و عذاب بموجب همین صفت امید بخش است

[11:44:56 AM]***************************:

از پی اظهار این سبق ای ملک
در تو بنهم داعیهٔ اشکال و شک

ای ملایک برای اثبات محبت خودم بر غضبم در ذات تان اشکال کردن و تردید را نهادم

*****************************

تا بگویی و نگیرم بر تو من
منکر حلمم نیارد دم زدن

تا موارد نابجا از شما صادر شود و من عفو نمایم تا باب انتقاد بر انانی که شکیبایی من رو قبول ندارند مدعی نگردند

**********************************

صد پدر صد مادر اندر حلم ما
هر نفس زاید در افتد در فنا

در شکیبایی ما صدها پدر و مادر زاده شوند و به فنا روند و این امر مستمر باشد
مسایل السلوک
مولانا میفرماید مراد صفت صبر والدین نشات گرفته از حلیم بودن حق است
**************************************
حلم ایشان کف بحر حلم ماست
کف رود آید ولی دریا بجاست

اما این اصل رو باید فهمید حلم والدین کجا و شکیبایی حق کجا .صبر مخلوق مانند کف روی اب است که ذاتش لحظه ایست اما صبر حق نهادینه و حقیقی است

**********************************

خود چه گویم پیش آن در این صدف
نیست الا کف کف کف کف

صبر حضرت حق در قیاس با والدین مانند فرق نسبت صدف و مروارید است.در واقع صدف در قبال مرولرید کف بی ارزش است

******************************

حق آن کف حق آن دریای صاف
کامتحانی نیست این گفت و نه لاف

مرد عرب حکایت گفت به حق ان کف و حق ان دریای صدف که مقصود من از تمام این مطالب امتحان نیست و قصد لغویات ندارم

****************************

از سر مهر و صفا است و خضوع
حق آنکس که بدو دارم رجوع

سوگند به حق انکسی که بازگشت من بسوی ذات بی همتای ویست.و به عظمت ان ذاتی که ریشه تمامی این سخنان من از الطاف بینهایت اوست

***********************************

گر بپیشت امتحانست این هوس
امتحان را امتحان کن یک نفس

لذا این زن..اگر فکر میکتی این گفته های من هوسناک است لذا خواستار ازمون هستم

*********************************

سر مپوشان تا پدید آید سرم
امر کن تو هر چه بر وی قادرم

تو رازت را نپوشان تا من نیز به تبع ان اسرار را هویدا نمایم با اینکه توانای بر انم لذا فرمان بده تا تمامش کنم

************************************

دل مپوشان تا پدید آید دلم
تا قبول آرم هر آنچ قابلم

تو رازهای قلبیت را اشکار نما و ان را پنهان مکن تا من نیز به ظهور اسرار دلم اقدام کنم تا بدین وسیله هرانچه را سزاوارم قبول نمایم

********************************

چون کنم در دست من چه چاره است
درنگر تا جان من چه کاره است

من باید چکار نمایم؟ و چه بیندیشم؟ لذا نگاه کن ببین ایا از من کاری ساحته است؟
پایان بخش ۱۲۷
بیت ۲۶۸۳

انجمن ادبی مولانا سنگان...
ما را در سایت انجمن ادبی مولانا سنگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0anjomanmolana0 بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 14:21