بخش 132

ساخت وبلاگ

بخش ۱۳۲

شرح مثنوی دفتر اول

بیت ۲۷۵۲

فرق میان انکه درویش است به خدا و تشنه خدا و میان انکه درویش است از خدا و تشنه غیر است

***********************************************

نقش درویشست او نه اهل نان

نقش سگ را تو مینداز استخوان

نیازمند خدا نیست انکه اهل نان مخلوق است زیرا در حقیقت او از خدا احساس بی نیازی می کند.و در واقع ظاهرا نقش درویش خدا را ایفا می نماید

پس جلو تصویر سگ استخوان پرت نکن زیرا تصویر ان حیوان بی نیاز از استخوان است

مسایل السلوک

مولانا در این فصل جلیل به تقسیم بندی انواع درویشان می فرماید زیرا عده ای به حقیقت درویشان خدای مهربانند بدین معنا که احساس نیازمندی مطلق به رب دارند

و عده ای بی نیاز از خدا می نمایند و اینان هرگز شراب معرفت ننوشند زیرا که جام معرفت از ان محتاجان معنا است

********************************

فقر لقمه دارد او نه فقر حق

پیش نقش مرده ای کم نه طبق

انکسانی که شیفته دنیا هستند در حقیقت درویش لقمه دنیوی اند نه گدا و درویش خدا

پس اینان تصویر و تمثالی از درویشی هستند گر چه ظاهر امر صورت نیازمندی را نشان دهند پس معارف الهی را به انان فاش نکنید که در واقع بی نیاز از انند

**********************************

ماهی خاکی بود درویش نان

شکل ماهی لیک از دریا رمان

در مثال درویش تهی از معنا مانند ماهی خاکی است که بحای اب در ریگستان سیر می نماید

ظاهرا ماهی نام دارد و در حقیقت از دریا می هراسد زیرا محتاج دریا نیست

*************************************

مرغ خانه ست او نه سیمرغ هوا

لوت نوشد او ننوشد از خدا

درویش بی معنا در مثال چون مرغ خانگی است که مدعی سیمرغ بودن است

او گرفتار و اسیر غذای خاک است و از شراب معرف حقیقت هرگز ننوشد

مسایل السلوک

مولانا اراده دارد تفهیم نماید که دنیویان هیچ طاعت و قرب و محبت الهی را در نیابند زیرا همیان دل انان از معرفت خالی است

*******************************

عاشق حقست او بهر نوال

نیست جانش عاشق حسن و جمال

سالک تهی از معنا ادعای عشق به خدای سبحان دارد برای دست یابی به مقامات و مطامع مادی...

لذا جان او هیچگاه بر جمال معشوق حقیقی عشق نمی ورزد

********************************

گر توهم می کند او عشق ذات

ذات نبود وهم اسما و صفات

اینچنین سالکی که در توهم خویش باور نموده است که عاشق حق است.باید به او تفهیم نمود که خیالات و توهمات هیچگاه دارای ذات و ریشه حقیقی نیست

*****************************

وهم مخلوقست و مولود آمدست

حق نزاییده ست او لم یولدست

خیالات و توهمات در واقع مخلوقی بیش نیستند و ذات الهی حق است و هرگز نزاده و از او چیزی زاده نشود چون به ذات خویش قدیم است .

و چنین ذات حقیقی ای را نمیتوان با اوهام مدعی معرفت شد

*********************************

عاشق تصویر و وهم خویشتن

کی بود از عاشقان ذوالمنن

حتی انکسی که در وهم خویش نیز صادق باشد و متافقانه مدعی نباشد در نهایت به برکت مقام صدق به کوی معنویت خواهد رسید

مسایل السلوک

مولانا در مثنوی اشاره داردکه...

گر بود لفظت کژ و و معنیت راست

ان کژی لفظ مقبول خداست

لذا خدای سبحان بی نیاز از صورت کار است زیرا ذات مقدس یگانه هستی عالم به سیرت است .

و او لاینظر علی صورکم و لکن ینظر علی قلوبکم و اعمالکم .....

و این خدای ناکرده در مخالف و اهانت به ظاهر معنا نیست بلکه به مخالفت در ظاهر الوده به نفاق است...

ذات او فرمود..

ذروا ظاهر الاثم و باطنه

یعنی.ظاهر و باطن گناه رو رها نمایید

شرح می خواهد بیان این سخن

لیک می ترسم ز افهام کهن

بیان این حقیقت محتاج شرح و بسط فراوان است اما ترس من از عدم درک فهم های سطحی و الوده به خیال و توهم است

مسایل السلوک

همیشه مردان اسمانی از گفتن رازهای ملکوتی ابا داشتند و سعی نموده اند در غالب کنایه و ایهام مقصود خویش را به اهل دل و معرفت برسانند

سد راه تفهیم.. اندیشه های فرسوده و کهنه و قاصر بوده .و ترس از عدم درک و فهم رازهای مردان چالش بزرگی بوده که همواره موجب مشکلاتی در این راه شده است

*******************************************

فهمهای کهنهٔ کوته نظر

صد خیال بد در آرد در فکر

محصول فهم های کهنه و فرسوده برای درک دیگران همواره هزاران خیالات و توهمات بوده

مسایل السلوک

بزرگترین نعمت الهی اندیشه است کما اینکه مولانا میفرماید

ای برادر تو همه اندیشه ای...

وقتی که همه ارزش ادمی به فکر و عقلانیت اوست حال کسانی که در خصوص ایات زحمت تعقل به خویش نمی دهند.نه تنها موجب گمراهی و سقوط خویش تن می شوند بلکه دیگران نیز به تبع ان به چاه عدم درک و فهم وازگون گردند و متاسقانه مهمترین مشکل جامعه انسانی و در راس ان اسلامی امروز ما همین درک صحیح از رازها است

متاسفانه شوری در بین نحله های مختلف اسلامی بوجود امده که فاقد شعور کافیست و این خود حامل زوال و بیچارگی شده است

********************************

بر سماع راست هر کس چیر نیست

لقمهٔ هر مرغکی انجیر نیست

برای شنیدن حقیقت و اسرار الهی هرکسی نه توان دارد و نه لیاقت زیرا هر پرنده ای استعداد تناول انحیر را ندارد

مسایل السلوک

شهود اسرار ملکوت لایق هر نالایق نیست کسانی مشرف شوند که در بارگاه او یک چشم بر هم زدن نیز غایب نگردند

حضور ثمره او شهود و کشف خواهد بود

***********************************

خاصه مرغی مرده ای پوسیده ای

پرخیالی اعمیی بی دیده ای

حال این مرغ اگر مرده پوسیده باشد مشکل مضاعف میگردد و مراد ان فرد مملو از توهمات.کور مطلق باطنی و بی بصیرت.

مسایل السلوک

در طی سلوک زمینه که اغاز ان نیت صادقانه است اگر نبود و فقط صورت را حمل میکردند یقینا بی بهره ترین خواهند بود

************************************

نقش ماهی را چه دریا و چه خاک

رنگ هندو را چه صابون و چه زاک

در مثل برای یک تصویری از ماهی وجود اب و خاک بی معناست زیرا شنا کردن را بلد نیست.

و یک هندوی سیه چهره رو چه با اب غسل دهی یا به او زاچ بمالی یکسان است زیرا سیاهی او رفع نگردد

**************************

نقش اگر غمگین نگاری بر ورق

او ندارد از غم و شادی سبق

مثال دیگر اینکه اگر تصویری از فردی در حالت اندوه طراحی شود دیگر او از حقیقت شادی و غم تهی است

***************************************

صورتش غمگین و او فارغ از آن

صورتش خندان و او زان بی نشان

ظاهرا صورتش از غم حکایت دارد ولی در حقیقت امر او از اندوه بی خبر است

و چنانچه تصویری را با شادی مزین کنی دلیلی بر فرح ان نخواهدبود

مسایل السلوک

حالات افراد فاقد حقیقت معنا دقیقا چون تصویری است که در نمادهای غم و شادی نگاریده شود و اینان از حلاوت معنا کاملا بیگانه اند

سعدی میفرماید

اگر ادمی به چشم است و دهان و حلق و بینی

چه میان نقش دیوار و میان ادمیت

*********************************

وین غم و شادی که اندر دل حظیست

پیش آن شادی و غم جز نقش نیست

زیرا اندوه و فرح که در دل مجازا و اثر انعکاس حالات حقیقی است در نسبت با حقیقت غم و اندوه تصویری بیش نخواهد بود

*****************************

صورت غمگین نقش از بهر ماست

تا که ما را یاد آید راه راست

*****************************

صورت خندان نقش از بهر تست

تا از آن صورت شود معنی درست

هدف از تصویرگری حالات مختلف ادمی القا و حقیقت و یاداوری ان در ذهن بیننده است در حالیکه خود ان صورت کاملا بی بهره است

*********************************

نقشهایی کاندرین حمامهاست

از برون جامه کن چون جامه هاست

تصاویری که در لباس کنی حمام ها ترسیم شده از نگاه بیرونی مانند لباسهای تن تو فاقد روح است

************************

تا برونی جامه ها بینی و بس

جامه بیرون کن درآ ای هم نفس

حال سالک راه معنی باید برای درک و نیل به حقیقت معنویت از نگاه بیرونی به تصویر نقاشی شده هستی خارج گردد

و به حقیقت ادمی و عالم معنایی او وارد شود

************************************

زانک با جامه درون سو راه نیست

تن ز جان جامه ز تن آگاه نیست

زیرا با دلبستگی به جامه تن و وجود فیزیکی هرگز به حقیقت و سیرت هستی نخواهی رسید

زیرا تن ادمی نسبت به روح و جان او معرفت دارد اما برای لباس او کاملا این مهم بی معنی است

پایان بخش ۱۳۲

دفتر اول

بیت ۲۷۷۲

انجمن ادبی مولانا سنگان...
ما را در سایت انجمن ادبی مولانا سنگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0anjomanmolana0 بازدید : 160 تاريخ : سه شنبه 9 آذر 1395 ساعت: 21:13