بخش 95 - مضرت تعظیم خلق و انگشت نمای شدن

ساخت وبلاگ

بخش ۹۵

بیت ۱۸۴۹

تن قفس شکلست تن شد خار جان

در فریب داخلان و خارجان

کالبد جسمانی انسان نقش قفس را داراست که پرنده روح او در ان گرفتار شده و حیله عوامل داخلی و خارجی وجودش الودگی پیدا نموده

مسایل السلوک

خدای کریم در قران میفرماید

ذرو ظاهر الثم و الباطنه

بگذارید ظاهر و باطن گناه را

بنی ادم گرفتار دو نوع نافرمانی است نوع اول معصیت اشکار مثل دزدی و زنا و لواط.....

و گناه باطنی از حسادت و بخل و نقاق .....

لذا میبایست برای نیل به کمال هر دو مورد را کاملا رها کرد

****************************

اینش گوید من شوم همراز تو

وآنش گوید نی منم انباز تو

این یکی می گوید من محرم اسرار توام وان یکی گوید من در همه موارد پشت و پناهت هستم

***********************************

انش گوید نیست چون تو در وجود

در جمال و فضل و در احسان و جود

یکی گوید در دایره هستی تو تک و فرد هستی یعنی بی همتایی و در زیبایی و برتری و در سخاوت مانند نداری

***********************************

انش گوید هر دو عالم ان توست

جمله جانهامان .طفیل جان توست

و ان یکی گوید همه کاینات در تصرف توست لذا ارواح و حانهامان بخاطر وجود تو هستی یافته است

********************************

او چو بیند خلق را سرمست خویش

از تکبر می رود از دست خویش

انسان اسیر خویش در مشاهده عوامل داخلی و خارجی در نیل امیال نفسانی گرفتار انانیت و غرور گردد

*******************************

او نداند که هزاران را چو او

دیو افکتده است اندر اب جو

فریب خورده دنیا نمیداند که چطور شیطان هزاران نفر دیگر را در مسیر الودگی قرار داده است

***********************************

لطف و سالوس جهان خوش لقمه ایست

کمترش خور کان پر آتش لقمه ایست

مدح و ستایش و تملق انسان طامع دنیا شیرین است ولی توی صاحب عقل باید از گرفتار شدن در دام تزویر انان خودت را در امنیت قرار دهی و در واقع از لقمه های فراهم شده انان نخوری زیرا غذای چاپلوسی انان الوده به اتش است

مسایل السلوک

ادم مادی و نفسانی در مجالست با مردم برای رسیدن به متاع دنیوی حاضر است هر نوع تملق و چاپلوسی را تحمل نماید و گاها ان را به حساب زرنگی و کیس بودن خویش میگذارد

در حالیکه ان نوع رفتار برای طرف مقابل اتشی هولناک و سوزنده است

********************************

آتشش پنهان و ذوقش آشکار

دود او ظاهر شود پایان کار

************************************************

تو مگو آن مدح را من کی خورم

از طمع می گوید او پی می برم

تو هرگز نگو من کی گرفتار چاپلوسی او میشوم به این بهانه که جنس گفتار او را میشناسی

****************************************

مادحت گر هجو گوید بر ملا

روزها سوزد دلت زان سوزها

اگر مدح کننده تو اشکارا به ناسزا گوید چند روزی بر اثر ان خواهی سوخت

*****************************

گر چه دانی کو ز حرمان گفت آن

کان طمع که داشت از تو شد زیان

ان هجو در تو اثر بدی میگذارد گر چه برایت روشن باشد که بدگویی وی بر اثر ناامیدی از جانب توست

************************************

ان اثر می ماندت در اندرون

در مدیح این حالتت هست ازمون

لذا وقتی که هجو اشکار اثر منفی دارد ایا رفتار منافقانه فرد در مجالست با تو دارای اثر نخواهد بود یقینا به مراتب سخت تر است

***********************************

آن اثر هم روز ها باقی بود

مایه کبر و خداع جان شود

**************************************

لیک ننماید چو شیرینست مدح

بد نماید زانک تلخ افتاد قدح

اثار تملق و مدح در سیرت ادمی امری غیر قابل انکار است اما اتش چاپلوسی بخاطر حلاوت ظاهرش دیرتر قابل فهم است درست عکس قدح که ناسزا شنیدن اثر انی دارد

*************************

همچو مطبوخست و حب کان را خوری

تا بدیری شورش و رنج اندری

ناسزا و هجو شنیدن در طمع و مزه مانند داروی تلخ و تهوع اور است دارویی که جوشانده باشد و مر بودن ان شدت یافته باشد

**************************************

ور خوری حلوا.ذوقش دمی

این اثر چون ان نمی یابد همی

مثلا اگر حلوا تناول کردی اثر شیرینی زود گذر است دقیقا عکس تلخی داروی جوشانده

****************************

چون نمی پاید همی پاید نهان

هر ضدی را تو به ضد او بدان

حلاوت طعام شیرین علی الدوام نیست ولی حاصل ان موحب خسران و دایمی خواهد بود

مسایل السلوک

مدح و تملق چاپلوس گر چه ظاهرا شیرین است اما نهایتا تلخ و دارای اثار زیانبار است

***********************************

چون شکر پاید همی تاثیر او

بعد حینی دمل ارد.نیش جو

مثلا خوردن حلوا لذت بخش است اما ماحصل ان زخم های بیماری دیابت است

تملق انسان مکار برای طمع مادی نهایتا بیماری اورد پس باید ضد ان را یافت و از نیروی اندیشه بهره گرفت و گرفتار انسان مزور و متملق نشد

************************************

نفس از بس مدحها فرعون شد

کن ذلیل النفس هونا لا تسد

نفس اماره ادمی از بسیاری ستایشها به فرعونی تبدیل گشت لذا باید خوارش نمود تا سست گردد و مانع ایجاد نکند

مسایل السلوک

انسان ناقص از مدح خویش خرسند گردد و از نکوهش ناراحت در اموزه های عرفانی چنان به تربیت نفس سفارش گشته تا در مقابل مدح و ذم یکسان باشد

نفس مطمعنه به نفسی گفته میشود که در برابر تمامی چالش ها اطمینان خاطر در عدم لغزش و طغیان برای صاحبش ایجاد نماید

*************************

تا توانی بنده شو سلطان مباش

زخم کش چون گوی شو چوگان مباش

ای انسان تنها راه نجات دوری از جاه طلبی و حاکمیت در هر نوع خویش و شتاب بسوی وظیفه اصلی خویش یعنی عبدیت و نوکری خالق هستی

لذا میبایست جراحتهای نفسانی را درمان کرد و در وادی بندگی چنان گوی بود نه چون چوگان

****************************

ورنه چون لطفت نماند وین جمال

از تو آید آن حریفان را ملال

چیزی نخواهد گذشت که محبوبیت و زیباییت را از دست دهی و انگاه برای دوستانت ملال اگیز خواهی بود و ناچار از اطرافت دور خواهند گشت

***********************

آن جماعت کت همی دادند ریو

چون ببینندت بگویندت که دیو

لذا ان متملقین دوران حشمت و بزرگیت که باعث فریبت بودند پس از زوال نعمات با مشاهده تو میگویند این شیطان است

***************************

جمله گویندت چو بینندت بدر

مرده ای از گور خود بر کرد سر

مثلا همین که از در وارد گردی خواهند گفت این مرده را ببینید

*************************************

همچو امرد که خدا نامش کنند

تا بدین سالوس بدنامش کنند

دقیقا مانند ان پسر زیبایی که بد فعلان برای طمع انان را خدای خویش خوانند تا با این ترفند با عرض و ابرویش بازی کنند

***********************************

چونک در بدنامی آمد ریش او

دیو را ننگ آید از تفتیش او

همینکه از دوران جوانی گذشت و ریش دراورد دیگر شیطان نیز از او نفرت دارد

***********************************

دیو سوی ادمی شد بهر شر

سوی تو باید که از دیوی بتر

ابلیس طعمه خویش را از صالحان انتخاب میکند تو که در معصیت بدتر از شیطانی دیگر برای تو دامی پهن نخواهد نمود

******************************

تا تو بودی آدمی دیو از پیت

می دوید و می چشانید او میت

تا ان هنگام که صفات حمیده انسانی در تو هست شیطان بدنبال توست برای اینکه گمراهت نماید و تو را از غافلان سازد و سرمست منکرات شوی

*********************************

چون شدی در خوی دیوی استوار

می گریزد از تو دیو نابکار

تا زمانی که صفات شیطانی در ذات تو نهادینه گردد انگاه دیگر او از تو گریزان خواهد بود

*********************************

آنک اندر دامنت آویخت او

چون چنین گشتی ز تو بگریخت او

پس نتیجه اینکه دوستان مادی تا لحظه ای اطرافت هستند که منافع انها را تامین نمایی

همین که به گرفتاری دچار شدی همه ان چاپلوسان تو را رها خواهند ساخت

مض

انجمن ادبی مولانا سنگان...
ما را در سایت انجمن ادبی مولانا سنگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0anjomanmolana0 بازدید : 141 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 14:28