قسمت۱۰۷-بقیه قصه مطرب و پیغام رسانیدن امیر المومنین عمر رضی الله عنه باو آنچ هاتف آواز داد.

ساخت وبلاگ

قسمت۱۰۷-بقیه قصه مطرب و پیغام رسانیدن امیر المومنین عمر رضی الله عنه باو آنچ هاتف آواز داد.
باز گرد و حال مطرب گوش دار
زانک عاجز گشت مطرب ز انتظار

خداوند خطاب به خلیفه فرمود به گورستان برو و از حال مطرب نادم اگاه شو و از او دلجویی نما زیرا در وادی انتظار طاقت او طاق گشته است

***********************************
بانگ آمد مر عمر را کای عمر
بندهٔ ما را ز حاجت باز خر

ندای ملکوتی حق به گوش عمر رسید کای عمر بنده مقرب داریم و او حاجتمند است لذا در جهت رفع نیاز او اقدام کن

***********************************
بنده ای داریم خاص و محترم
سوی گورستان تو رنجه کن قدم

بنده ای خاص درگاه است و بسیار قابل حرمت برای دیدن او لازم است بسوی گورستان قدم رنجه نمایی

**********************************
ای عمر بر جه ز بیت المال عام
هفتصد دینار در کف نه تمام

ای عمر از بیت المال مسلمین مبلغ هفتصد دینار کامل بردار
مسایل السلوک
نقش رهبر عادل و صاحب ولایت در هر جامعه ای لازم است زیرا انکس که در ولایت خداست خداوند به نص صریح کلام شریف( ان الله یدافع عن المومنین)
مدد کار اوست و در لحظات خاص با الهامات ربانی برخوردار است زیرا گوش او برای شنیدن حجت حق شنوا است
لذا اگر رهبری جامعه ای کور باطنی بود ان ملت به تباهی خواهد رسید و اگر حاکم یک ملت صاحب بصیرت و عدالت بود حضرت حق او را با عنایات ویژه خویش مورد تفقد قرار خواهد داد

*****************************************
پیش او بر کای تو ما را اختیار
این قدر بستان کنون معذور دار

این مقدار درهم را نزد مطرب ببر و بگو ای کسی که خدا را اختیار نموده ای
این مقدار را بگیر و عذر ما را بپذیر

****************************************
این قدر از بهر ابریشم بها
خرج کن چون خرج شد اینجا بیا

این مقدار را بگیر برای رفع نیاز خویش مصورف بدار چون تمام شد مجددا برای دفع احتیاج مراجعه نما

****************************************
پس عمر زان هیبت آواز جست
تا میان را بهر این خدمت ببست

سیدنا عمر از شنیدن عظمت ان کلام اسمانی از خواب بیدار گشت و کمر همت خویش در جهت عمل بدان امر را محکم بست

************************************
سوی گورستان عمر بنهاد رو
در بغل همیان دوان در جست و جو

خلیفه بطرف گورستان رو نمود و در زیر بغل کیسه ای زر داشت در خالیکه تمام وجودش تجسس میکرد

**************************************
گرد گورستان دوانه شد بسی
غیر آن پیر او ندید آنجا کسی

حضرت عمر اطراف گورستان را با شتاب جستجو میکرد و در انجا بغیر از پیرمرد چنگ نواز کسی را مشاهده نکرد

*************************************
گفت این نبود دگر باره دوید
مانده گشت و غیر آن پیر او ندید

با خود اندیشید که این مطرب نمیتواند دوست خدا باشد که حق سفارش کرده است لذا با سرعت بیشتر ادامه داد
تا نهایت کار خستگی بر وی غالب گشت و غیر او کسی را نیافت

**************************************
گفت حق فرمود ما را بنده ایست
صافی و شایسته و فرخنده ایست

حضرت فرمود حق ما را امر نمودا به یافتن بنده ای که از تمامی رزایل صاف است و نیکو و دارای اقبال معنایی است

**************************************
پیر چنگی کی بود خاص خدا
حبذا ای سر پنهان حبذا

امکان ندارد پیرمرد چنگ نواز جزو خاصان حق باشد
پناه بر خدا ای صاحب اسرار پنهان این دیگر چه حکمتی است

***************************************
بار دیگر گرد گورستان بگشت
همچو آن شیر شکاری گرد دشت

بار دیگر مانند شیر گرسنه از بهر شکار به طمع یافتن ان مقبول الهی به جستجو پرداخت

***********************************
چون یقین گشتش که غیر پیر نیست
گفت در ظلمت دل روشن بسیست

چون یقین حاصل شد که غیر از پیر چنگی در گورستان کسی نیست
با خود گفت در تاریکیها هم میشود انسان پاک و روشن ضمیر را یافت

*****************************************
آمد او با صد ادب آنجا نشست
بر عمر عطسه فتاد و پیر جست

حضرت نزدیک امد و با رعایت ادب فراوان جلوس نمود
در همین حال بر ایشان عطسه ای امد و پیر چنگی از خواب بیدار شد

*****************************************
مر عمر را دید ماند اندر شگفت
عزم رفتن کرد و لرزیدن گرفت

به محض مشاهده عمر( رض) با تمام شگفتی اراده رفتن نمود در حالیکه رعشه بر تمام اندامش غالب گشته بود

***************************************
گفت در باطن خدایا از تو داد
محتسب بر پیرکی چنگی فتاد

در ضمیر باطنی خویش به درگاه خدا شکوه نمود که چرا باید محسب وقت در این حالت انقطاع و بیچارگی در مسیر راهم سبز شده باشد

*********************************************
چون نظر اندر رخ آن پیر کرد
دید او را شرمسار و روی زرد

حضرت چون نگاهی بر چهره ان پیر چنگی نمود اثار ندامت و زردی صورت حاصله از پریشانی و پشیمانی بر رخسار مشخص بود
بقول معروف
رنگ رخسار خبر دهد از سر درون

**********************************
پس عمر گفتش مترس از من مرم
کت بشارتها ز حق آورده ام

حضرت او را خطاب کرد که خوفی نداشته باش و از من گریزان نباس
زیرا حامل بشارتی زیبا از جانب خدای بخشنده و مهربان هستم

*****************************************
چند یزدان مدحت خوی تو کرد
تا عمر را عاشق روی تو کرد

خدای حکیم به ستایش اخلاق و خوی و سرشت تو پرداخته است تا حدی که عمر مشتاق صورت تو شده است

*************************************
پیش من بنشین و مهجوری مساز
تا بگوشت گویم از اقبال راز

نزد من بنشین و اهنک هجران مکن تا رازهای امید و خوش شانسی معنایی را در گوشت زمزمه نمایم

********************************
حق سلامت می کند می پرسدت
چونی از رنج و غمان بی حدت

سیدنا عمر خطاب به مطرب فرمود
خدای مهربان بر تو درود فرستاد و جویای احوال توست
و با رنج و غم و اندوه خویش چگونه ای؟

****************************************
نک قراضهٔ چند ابریشم بها
خرج کن این را و باز اینجا بیا

حال این مقدار زر و سیم را بستان و خرج کن و مجددا اینجا بیا

***********************************************
پیر این بشنید و بر خود می طپید
دست می خایید و جامه می درید

پیر چنگی پس از استماع ان همه لطف بر خود لرزید و دست خویش به دندان گرفت و از ندامت لباسهایش را پاره میکرد

***************************************
بانگ می زد کای خدای بی نظیر
بس که از شرم آب شد بیچاره پیر

بانک میزد و نجوا مینمود
ای رب هستی و ای بی مثل و مانند بس است این همه شرمساری من نالایق از الطاف بینهایت تو اب شدم

**********************************
چون بسی بگریست و از حد رفت درد
چنگ را زد بر زمین و خرد کرد

پیر چنگی از شدت گریه و از زیادی درد چنگ خویش را بر زمین زد و او را ریزه ریزه نمود


***************************************
گفت ای بوده حجابم از اله
ای مرا تو راه زن از شاه راه

پیر چنگی خطاب به چنگ گفت..
تو بین من و رب من حجابی بیش نبودی زیرا مرا از دیدن راه حقیقت منحرف ساختی
مسایل السلوک
مهمترین چیز در نیل به حقیقت کشف حجاب بین خود و رب کریم است
و حجابهای هر یک از ما متفاوت است زن و فرزند و مرکب و موقعیت های اجتماعی و فخر به اصل و نسب و زیبایی
میتواند تنها بخشی از ضعف مان باشد و معرفت بدان یا با تفکر خود حاصل گردد
و یا انتخاب کامل العقل صاحب تصرف یعنی اولیا الله تا با نصایح انان به رازهای موانع وصال خویش اگاهی یابیم
اللهم طهر قلبی من النفاق
و عملی من الریا
و لسانی من الکذب
و عینی من الخیانه

*********************************************
ای بخورده خون من هفتاد سال
ای ز تو رویم سیه پیش کمال

ای حجابی که مدت هفتاد سال عمرم را به تباهی کشاندی
و من بخاطر تو در نزد خدای صاحب کمال روسیاه گشته ام

*********************************
ای خدای با عطای با وفا
رحم کن بر عمر رفته در جفا

ای خدای بخشنده با وفا بر من عمر رفته در معصیت رحم فرما

****************************************
داد حق عمری که هر روزی از آن
کس نداند قیمت آن در جهان

حال خدای مهربان فرصتی عنایت فرمود که هر روز ان در وادی بهای مادی نمی گنحد
مسایل السلوک
بهای عالم معنا والاترین است که هیچگاه نمیتوان ان را قیمتی مادی گذاشت
حضرت رسول علیه السلام فرمودند
اگر تمامی کاینات را در یک کفه ترازو بگذارند و کلمه طیبه را در کفه دیگر کفه کلمه لااله الا الله سنگین تر است
ارزش معنویت چنان والا است که یک قطره از شراب وصل را اهل معنا به کل کاینات معاوضه نکنتد

***************************************
خرج کردم عمر خود را دم بدم
در دمیدم جمله را در زیر و بم

مطرب خطاب به حق اعتراف نمود...
الهی عمر خویش را صرف اموزش قوانین زیر و بم موسیقی نمودم

**********************************************
اه کز یاد ره .و پرده عراق
رفت از یادم دم تلخ فراق

اه و حسرت از یاد پرده عراق که موجب نسیان تلخی هجران از حق میشد
توضیح
پرده عراق یکی از دوازده مقام موسیقی است

*****************************************
وای کز تری زیر افکند خرد
خشک شد کشت دل من دل بمرد

حسرت از ان زیر افکتد خرد که باعث دلبستگی من شد
و همین تعلق خاطر کشتزار وجودم را خشک نمود و نهایتا منجر به مرگ دلم شد
مسایل السلوک
دلمردگی معنایی بزرگترین افت بشریت است
انسان اگر از باطن خویش الوده غفلت شد و از وادی معنی لذت نبرد بسیار خطرناک است زیرا بندگی از دل مردگی فاقد حلاوت است و منجر به یاس و ناامیدی خواهد گشت
مولانا میفرماید
خواندن با درد از دل بردگی است
خواندن بی درد از دل مردگی است

**************************************
وای کز آواز این بیست و چهار
کاروان بگذشت و بیگه شد نهار

وای از مقامات بیست و چهار گانه موسیقی که به سبب اشتغال بدان عمرم تلف گشت و روز هایم به شب مبدل گشت

****************************************
ای خدا فریاد زین فریادخواه
داد خواهم نه ز کس زین دادخواه

ای خدای مهربان و ای فریاد رس همگان و من از نفسم داد میخواهم و هیچ کس مقصر نیست لذا از کسی شاکی نیستم

*****************************************
داد خود از کس نیابم جز مگر
زانک او از من بمن نزدیکتر

از هیچ کس جز ذات فریادرس تو داد نخواهم فقط از ذات مهربانت مدد طلبم که از خودم به من نزدیکتر است
مسایل السلوک
خدای کریم در ایات مکرر در خقوص قرب خویش به بنده یاد نموده است
واذا سالک عبادی ...
انی قریب
و یا در سورا ق ایه ۱۵
و نحن اقرب الیه من حبل الورید

**************************************
کین منی از وی رسد دم دم مرا
پس ورا بینم چو این شد کم مرا

تمامی منیت و غرور من بواسطه عدم معرفت حق و هجران از اوست
لذا اگر ان انانیت به کمی گراید ان یار مهربان نیز قابل رویت خواهد بود

****************************************
همچو آن کو با تو باشد زرشمر
سوی او داری نه سوی خود نظر

مثلا اگر قرار باشد کسی به تو زر یا پول بدهد تمام نگاه تو متوجه اوست و انگاه دیگر خود نیستی
مسایل السلوک
برای وصال لازم است جز به ذات الهی نظر نیندازیم و تنها از او مدد جوییم تا مواهب الهی را جذب نماییم

انجمن ادبی مولانا سنگان...
ما را در سایت انجمن ادبی مولانا سنگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0anjomanmolana0 بازدید : 328 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 14:26