بخش ۱۱۴-صبر فرمودن اعرابی زن خود را....

ساخت وبلاگ

بخش ۱۱۴-صبر فرمودن اعرابی زن خود را....

بیت ۲۲۸۸ شرح مثنوی
شوی گفتش چند جویی دخل و کشت
خود چه ماند از عمر افزون تر گذشت

شوهر زن خطاب به همسر گفت ما نیازمان به درامد کشاورزی هست؟
مگر از فرصت زندگانی چقدر مانده است

***********************************************
عاقل اندر بیش و نقصان ننگرد
زانک هر دو همچو سیلی بگذرد

انسان اندیشمند به پستی و بلندی عالم مادی نمی اندیشد زیرا هر دو مانند سیل گذرا هستند

*******************************************
خواه صاف و خواه سیل تیره رو
چون نمی پاید دمی از وی مگو

حال این گذر عمر خواه در اوج راحتی و تنعم مادی باشد و یا در اوج مصایب و سختی های روزگار .لحظه ای بیش نیست لذا نباید از ان صحبتی به میان اورد

****************************************
اندرین عالم هزاران جانور
می زید خوش عیش بی زیر و زبر

اگر عمیق بنگریم زندگانی هزاران جانور موجود در دنیا در بهره مندی لذات میگذرد و دچار پستی و بلندی نیست

*************************************
شکر می گوید خدا را فاخته
بر درخت و برگ شب نا ساخته

پرنده فاخته ان هنگام که بر درخت می نشیند با اواز خویش حمد خدای مهربان را میگوید
بدون اینکه معاس شبانه اش فراهم باشد

***************************************
حمد می گوید خدا را عندلیب
کاعتماد رزق بر تست ای مجیب

بلبل به حمد خدا مشغول است و در حقیقت نغمه او اعتراف و اعتماد بر این است که ای خدای اجابت کنتده دعا رزق و روزی همه بر توست

************************************
باز دست شاه را کرده نوید
از همه مردار ببریده امید

باز بلندپرواز از تمامی جیفه دنیا ناامید گشته و او فقط به شاه حقیقت و امید همه امیدواران دل بسته است

************************************
همچنین از پشه گیری تا به پیل
شد عیال الله و حق نعم المعیل

از پشه خرد تا فیل کلان همه روزی خوار درگاه خدای مهربانند و بر خوان انعام او جلوس نموده اند زیرا او بهترین پذیرایی کنتدگان است
مسایل السلوک
نص صریح ایه قران کریم در سوره مبارکه هود ایه ۶ ( و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها)
هیچ جنبده ای در کاینات نیست که رزق او بر عهده خداوند است

****************************************
این همه غمها که اندر سینه هاست
از بخار و گرد باد و بود ماست

اندوه و غمی که بر قلوب ادمیان مستولی گشته نتیجه غباری است که از منیت و خودخواهی او برخواسته است
مسایل السلوک
یکی از عوامل مهم ایجاد اندوه در دل ادمی دلبستگی به دنیا است که با فقدان ان به استناد سنت الهی( من کل علیها فان) پریشانی تمام هستی او را فرا میگیرد
اما پشت پا زنندگان دنیا اگر تمام کاینات را از دست دهند ذره ای غم بر انان غلبه نخواهد کرد زیرا انان عوامل اندوه زا را از دل خارج نموده اند

******************************************
این غمان بیخ کن چون داس ماست
این چنین شد و آنچنان وسواس ماست

اندوه های مادی نقش داس کشاورزی را دارد که عمر ادمی را درو میکند
و در واقع در دنیا اگر به وسواس این چنین شد و انچنان شد گرفتار شویم اهسته حاصل عمر خویش را بدست فنا داده ایم
مسایل السلوک
حکیمی فرمود
اندوه داس عمر ادمی است
و این جمله فرزانه را باید عمیق فهمید

******************************************
دان که هر رنجی ز مردن پاره ایست
جزو مرگ از خود بران گر چاره ایست

این حقیقت را بدان که هر اندوه حصه ای از موت است پس تا توان داری باید با ان مبارزه نمایی
مسایل السلوک
همانطور که در شرح بیت قبل گفته شد تعلقات مادی عامل بزرگ غم در امدی است حال چرا اولیا در قران ( لا خوف علیهم و لاهم یحزنون) مدح شده اند
همین علت عدم دلبستگی به دنیا است

******************************************
چون ز جزو مرگ نتوانی گریخت
دان که کلش بر سرت خواهند ریخت

حال اگر قدرت مبارزه و فرار از عوامل جزوی مرگ نداری منتظر باش که کل مرگ تو را گرفتار خواهد کرد

*****************************************
جزو مرگ ار گشت شیرین مر ترا
دان که شیرین می کند کل را خدا

لذا قانون الهی بر این است که چنانچه از جزییات مغلوب نشوی و امراض و دردها تو را گرفتار خویش نکند
مرگ کل و نهایی نیز برایت حلاوت خاصی خواهد داشت و ان نیز شیرین خواهد شد
مسایل السلوک
نحو برخورد با عوامل اندوه زا خود دلیل بر مقدار ظرفیت ادمی است هر چه توان غنی تر باشد نهایتا مرگ نیز ترسناک نخواهد بود
بلکه ان نیز هدیه الهی است
بقول سیدنا علی ( رض)
من به مرگ بیشتر از کودک به پستان مادر مشتاق ترم

**********************************************
دردها از مرگ می آید رسول
از رسولش رو مگردان ای فضول

اندوه و الام ادمی نشانه مرگ است لذا نباید بیهوده از پیک مرگ روی گردان شوی

*******************************************
هر که شیرین می زید او تلخ مرد
هر که او تن را پرستد جان نبرد

هر کس به حلاوت دنیا دلبندد مرگ تلخی خواهد داشت زیرا هر کس تن پرست باشد در سکرات موت شیرینی جدایی روح از جسم برای او سخت است و همین سختی خود بزرگترین عامل تلخی جان کندن است

*********************************************
گوسفندان را ز صحرا می کشند
آنک فربه تر مر آن را می کشند

مثلا هنگام بازگشت گله گوسفند قصاب به سراغ حیوان چاق تر میرود

*************************************************
شب گذشت و صبح آمد ای تمر
چند گیری این فسانهٔ زر ز سر

ای میوه دل من شب دنیا تمام شد و صبح اخرت رسید
لذا تا کی افسانه طلا و تعلقات مادی را میخواهی شروعی مجدد کنی
مسایل السلوک
ادمی هر چه به مرگ نزدیک تر شود حریص تر گردد لذا مولانا میفرماید حرص به دنیا افسانه ای بیش نیست

**********************************************
تو جوان بودی و قانع تر بدی
زر طلب گشتی خود اول زر بدی

در اغاز جوانی بیشتر قانع بودی در حالیکه نیازمتد دنیا بیشتر جوانان هستند
حال چطور حالا تقاضای زر داری در حالیکه در اغاز خود طلایی گرانبها داشتی

************************************************
رز بدی پر میوه چون کاسد شدی
وقت میوه پختنت فاسد شدی

تو درخت تاک بودی و پر از میوه انگور سوال اینجاست که چگونه به کساد گرفتار شدی؟
وقت میوه دادنت بود که باید ثمره خوشگوار و پخته تحویل میدادی چرا به فساد و تباهی منتهی شدی

****************************************
میوه ات باید که شیرین تر شود
چون رسن تابان نه واپس تر رود

ثمره تو میبایست هر لحظه شیرین تر شود چرا مانند بافندگان ریسمان عقب گرد میکنی
مسایل السلوک
مثال مولانا از ریسندگان طناب اینست که قدما ریسمان را با دست تاب میدادند و بدین خاطر باید قدمهایی به عقب بر دارند
لذا مولانا میفرمایید ادمی چون به کهنسالی رسد باید به کمالات روحی دست یابد نه اینکه واپس تر رود

********************************
جفت مایی جفت باید هم صفت
تا بر آید کارها با مصلحت

مولانا مجددا به گفتگویی شوهر و زنش باز میگردد
شوهر میگوید ای زن تو همسر منی و جفت باید دارای صفات مشترک باشند تا کارها به نتیجه حقیقی و صلاح و خیرخواهی منجر شود

*******************************************
جفت باید بر مثال همدگر
در دو جفت کفش و موزه در نگر

جفت میبایست بر مثال و نظیر همدیگر باشند لذا به دو لنگه کفش نگاه کن که وقتی جفت گردند درست شبیه همدیگر هستند

*****************************************
گر یکی کفش از دو تنگ آید به پا
هر دو جفتش کار ناید مر ترا

لذا اگر از جفت کفش یک لنگ ان تنگ تر باشد به تبع ان هر دو لنگه را باید کنار گذاشت

***************************************
جفت در یک خرد وان دیگر بزرگ
جفت شیر بیشه دیدی هیچ گرگ

مثال دیگر ایا در یک درب خانه تا حالا دو لنگه متفاوت که یکی بزرگ و دیگری کوچک باشد دیده ای؟
و ایا تا حالا در جنگل گرگ و شیر را جفت همدیگر مشاهده نموده ای؟

***************************************
راست ناید بر شتر جفت جوال
آن یکی خالی و این پر مال مال

و چنانچه در جوالی دو پله ای یکی کوچک و دیگری بزرگ باشد تعادل ان حفظ خواهد شد

*************************************
من روم سوی قناعت دل قوی
تو چرا سوی شناعت می روی

حال اینکه من با ضمیر استوار و دلی قانع حرکت می نمایم
تو چرا بسوی شناعت و تجسس و عیب جویی حرکت میکنی؟

************************************
مرد قانع از سر اخلاص و سوز
زین نسق می گفت با زن تا بروز

مرد قانع با تمامی اخلاص و تلاش و از سوز درون این گونه نصایح را تا هنگام سحر در گوش زنش نجوا میکرد و بدین طریق او را نصیحت میکرد.
پایان بخش ۱۱۴
بیت ۲۳۱۴

انجمن ادبی مولانا سنگان...
ما را در سایت انجمن ادبی مولانا سنگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0anjomanmolana0 بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 14:25