بخش 115 . نصیحت کردن زن مر شوی را

ساخت وبلاگ

بیت ۲۳۱۵

زن برو زد بانگ کای ناموس کیش

من فسون تو نخواهم خورد بیش

زن بر سر شوهرش فریاد کشید کای ریاکار من دیگر گرفتار فسانه گویی تو نخواهم شد

*****************************

ترهات از دعوی و دعوت مگو

رو سخن از کبر و از نخوت مگو

این قدر حق به جانب صحبت نکن و یاوه گویی ننما و برو سخن از غرور و خودپرستی به میان نیاور

*******************************

چند حرف طمطراق و کار بار

کار و حال خود ببین و شرم دار

دست از طمطراق و رنگ و اب زدن بر اعمالت بردار

بیشتر به اعمالت نگاه کن و خجالت بکش

*****************************

کبر زشت و از گدایان زشت تر

روز سرد و برف وانگه جامه تر

غرور زشت است و خاصه از گدایان زشتر درست مانند کسی که در هوای سرد لباسی خیس بپوشد این اوج خودپسندی است

*****************************

چند دعوی و دم و باد و بروت

ای ترا خانه چو بیت العنکبوت

چقدر ادعای بزرگی و کبر و جبروت در حالیکه تکیه گاه و خانه تو مانند بیت عنکبوت سست و بی اساس است

*****************************

از قناعت کی تو جان افروختی

از قناعتها تو نام آموختی

تو از قناعت کی روح و روانت را روشن و منور نمودی؟

زیرا از صفت حمیده قناعت صرفا به اسمی بسنده کرده ای

*********************************

گفت پیغامبر قناعت چیست گنج

گنج را تو وا نمی دانی ز رنج

حضرت رسول علیه السلام سوال فرمودند قناعت چیست؟

و پاسخ فرمودند قناعت گوهر و گنج ارزشمند و بی نهایت است ولی تو فرق بین رنجو گنج را نمیدانی

مسایل السلوک

حضرت سید عالم علیه السلام فرمودند( القناعه کنز لایغنی)

قناعت گنج تمام نشدنی است

*******************************

این قناعت نیست جز گنج روان

تو مزن لاف ای غم و رنج روان

این قناعت در حقیقت همان گنج روان ولی تویی که موجب اندوه و غم هستی دیگر چرا باید از قناعت لاف زنی

*******************************

تو مخوانم جفت کمتر زن بغل

جفت انصافم نیم جفت دغل

لذا لطفا مرا جفت و شریک خویش به حساب نیاور زیرا من در کنار داد و عدل و انصافم و هیچ سنخیتی با اهل دغل و حیله و نفاق ندارم

************************************

چون قدم با میر و با بگ می زنی

چون ملخ را در هوا رگ می زنی

تویی که مدعی همراهی با امیران و بزرگانی و حقیقتا هیچ در چنته نداری و اصطلاحا از فقر معنایی و مادی ملخ را در هوا شکار میکنی

******************************

با سگان زین استخوان در چالشی

چون نی اشکم تهی در نالشی

اینقدر ذلیل و خواری که بخاطر یک استخوان با سگان در ستیزی و درست مانند نی از شکم تهی بودن در حالت ناله و فغان هستی

***************************************

سوی من منگر بخواری سست سست

تا نگویم آنچ در رگهای تست

بطرف من به چشم حقارت نگاه نکن تا ناچارا باطن و سیرت تورا بر ملا نمایم

************************************

عقل خود را از من افزون دیده ای

مر من کم عقل را چون دیده ای

عیب تو اینست که نسبت به من خویش را عاقل تر میدانی

سوالم اینست دیدگاهت نسبت به من کم عقل به زعم تو چیست؟

در حقیقت مرا خوب نشناخته ای

مسایل السلوک

مولانا به این نکته مهم اشاره دارد که متاسفانه معضل بزرگ و تکبر عطیم اینست که به صرف تخصص در یک امر دیگران را نابخرد دانیم و تنها دیدگاه خویش را صحه بگذاریم

***********************************

همچو گرگ غافل اندر ما مجه

ای ز ننگ عقل تو بی عقل به

تو مانند گرگهای غافل در اطراف من به تکاپو پرداخته ای پس دست بردار

ای کسی که مغرور عقل خویشی یقینا کبر در دانش فاقد عقل بودن بهتر است

********************************

چونک عقل تو عقیلهٔ مردمست

آن نه عقلست آن که مار و کزدمست

زیرا عقل الوده تو موجب سردگمی و مزاحمت مردم میگردد در حقیقت این تخصص و دانش عقل نیست بلکه نقش مار و کژدم را دارد زیرا با دانش فاقد خرد خویش به هر کسی میرسد نیشی میزند

*********************************

خصم ظلم و مکر تو الله باد

فضل و عقل تو ز ما کوتاه باد

مولانا در این بیت نفرین مینماید که خدا دشمن خصم و ظلم و حیله تو باد

و خداوند ما را از شومی عقل تو حفظ نماید

*******************************

هم تو ماری هم فسون گر این عجب

مارگیر و ماری ای ننگ عرب

تو اینقدر از درگاه خدا دور شده ای و در دام شیطان گرفتار گشته ای که هم نقش مار و افسونگر را با هم داری

لذا تو هم مارگیری و هم مار ای ننگ همگان

*******************************

زاغ اگر زشتی خود بشناختی

همچو برف از درد و غم بگداختی

تو مانند زاغی که از زشتی خود غافلی زیرا اگر زاغ از کریه بودن خود اگاه میشد مانند برف از خجالت اب میگشت

****************************

مرد افسونگر بخواند چون عدو

او فسون بر مار و مار افسون برو

مثلا مرد افسونگر برای صید و تصرف مار فسون میخواند در حالیکه حقیقتا او ما را افسون میکند و ما او را

****************************

گر نبودی دام او افسون مار

کی فسون مار را گشتی شکار

اگر او گرفتار افسون مار نبود چرا این همه تعلق به یک حیوان و دلبستگی که بین او مار ایجاد شده است

********************************

مرد افسون گر ز حرص کسب و کار

در نیابد آن زمان افسون مار

اما مرد تعلق یافته به حیوان حقیقت فسون ما را بر خویش متوجه نیست و ناچارا گرفتار گشته است

*****************************

مار گوید ای فسون گر هین و هین

آن خود دیدی فسون من ببین

در حقیقت مار به زبان حال میگوید اکنون که مهارت فسون خود را دیده ای فسون و مهارت من در به دام انداختن خود را ببین

********************************

تو به نام حق فریبی مر مرا

تا کنی رسوای شور و شر مرا

تو با ترفند حق من را فریفتی تا ناقص العقلان را جلب توجه بدین ترفند نمایی و شور و شر مت را رسوا کنی

مسایل السلوک

معرکه گیران با فسون مار را گیر انداخته اند و مار با فسون شور و شر خویش مارگیر و مردم ساده لوح را گرفتار کرده که حاضرا وقت خویش را صرف مشاهده معرکه نمایند

**************************

نام حقم بست نی آن رای تو

نام حق را دام کردی وای تو

مولانا در ابیات پایانی این بخش نتیجه گیری میکند

که انسانهای مدعی معنا با نام خدا و دین مردم عوام را گرفتار فسون و عقیده باطل خویش مینمایند

و این بزرگترین و تاثیرگزارترین حربه جلب مخاطب احمق است

*******************************

نام حق بستاند از تو داد من

من به نام حق سپردم جان و تن

لذا به برکت همان نام حق خدا که من را فریفتی خداوند حقم را از تو خواهد گرفت

زیرا من به اعتماد کلام و ذکر حق و جلسات و سخنان معنایی تو فریب افکار تو را خوردم

******************************

، یا به زخم من رگ جانت برد

یا که همچون من به زندانت برد

یا بر اثر زخم گرفتار کردن من عمرت تباه خواهد شد یا اینکه تو نیز گرفتار همین افکار لجن و منحرف خویش خواهی شد

مسایل السلوک

تاریخ در عهد خلافت سیدنا علی( رص) خود بهترین گواه است انگاه که خوارج با فسون انحرافی خویش نابود گشتند در حالیکه بلحاظ عبادت سرامد روزگار بودند انان دایم الصیام و قیام الیل بودند اما هیچ منفعتی در کمال شان نداشت زیرا گرفتار عقیده فاسد خویش گشتند زیرا از تبعییت انسانی کاملی بنام حضرت علی علیه السلام سر باز زدند

**********************************

زن ازین گونه خشن گفتار ها

خواند بر شوی جوان طومارها

انجمن ادبی مولانا سنگان...
ما را در سایت انجمن ادبی مولانا سنگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0anjomanmolana0 بازدید : 450 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 14:24