بخش 116 . نصیحت کردن مرد زن را

ساخت وبلاگ

شرح بخش ۱۱۶

دفتر اول

بیت ۲۳۴۲

گفت ای زن تو زنی یا بوالحزن

فقر فخر آمد مرا بر سر مزن

مرد خطاب به همسرش گفت ای زن تو به واقع زن زندگی هستی یا پدر غم و اندوه؟

ایا نمیدانی که فقر افتخار است پس ان را موجب سرزنش من نکن

**************************

مال و زر سر را بود همچون کلاه

کل بود او کز کله سازد پناه

ثروت و مالکیت مادی در مثل برای سر کلاه است

انکس که همیشه کلاه بر سر دارد نشانه کچل بودن وی است

*********************************************

آنک زلف جعد و رعنا باشدش

چون کلاهش رفت خوشتر آیدش

و برعکس کسی که دارای گیسو و زلف است به هنگام افتادن کلاه مسرورتر میگردد

مسایل السلوک

فضیلت باعث خوشحالی قلبی ادمی است حضرت علی علیه السلام فرمودند

اگر عیبی در کسی دیدید ان را بپوشانید و اگر حسنی یافتید انتشار نمایید زیرا نشر فضیلت موجب دلگرمی و تشویق بدان فضل است

******************************

مرد حق باشد بمانند بصر

پس برهنه به که پوشیده نظر

مردان الهی نقش چشم در بدن را دارند لذا وضاحت چشم بهتر از ستر ان است

مسایل السلوک

بعد از مقدمه کوتاه مجددا مولانا اموزه های عرفانی را طبق مشرب خویش اغاز میکند

اولیاالله مردان اسمانی را باید به تشنگان معرفت شناساند انان چشمان معنوی و متصرفان باطنی هستند معرفت به ذات انان به تعالی سالکان کمک عظیمی میکتد

***********************************

وقت عرضه کردن آن برده فروش

بر کند از بنده جامهٔ عیب پوش

مثلا انکسی که برده ای را برای فروش به بازار عرضه میکند لباس او را از بدن خارج میکند تا مشخص شود عاری از نقص است

**********************************

ور بود عیبی برهنه ش کی کند

بل بجامه خدعه ای با وی کند

لذا اگر برده مذکور دارای نقصی در بدن باشد مالکش کی او را برهنه می نماید بلکه با لباس و ترفندی سعی در ستر ان عیب خواهد داشت

*******************************

گوید ای شرمنده است از نیک و بد

از برهنه کردن او از تو رمد

یقینا خواهد گفت او از خوب و بد خجالت میکشد و با برهنه شدن از تو گریزان خواهد گشت

****************************

خواجه در عیبست غرقه تا به گوش

خواجه را مالست و مالش عیب پوش

غالبا صاحبان مال در اوصاف رزایل غرق هستتد ولی در نظر سطحی نگران عیوبشان پوشیده می ماند

******************************

کز طمع عیبش نبیند طامعی

گشت دلها را طمعها جامعی

کسانی که عیوب صاحبان تمکن مالی را بخاطر مالشان نمی بینند به صفت بد ازمندی الوده هستند

و این صفت بر انان غالب است

********************************

ور گدا گوید سخن چون زر کان

ره نیابد کالهٔ او در دکان

اما اگر کسی که فقر مادی دارد سخنان حکیمانه مانتد طلا را عنوان نماید

در مغازه اهل ماده و ظاهرپرستان هیچ جایگاهی ندارد و در واقع حرف او خریداری ندارد

مسایل السلوک

غالبا افراد سطحی نگر بیش از انکه به سخن توجه نمایند به شخص عنایت دارند اگر کسی که موقعیت اجتماعی و تمکن مالی داشته باشد سخنانش در جامعه پذیرا دارد

و اهل فقر و طبقه ضعیف جامعه اگر حکیمانه ترین سخنان را بیان فرمایند هیچ جایگاهی ندارند و تاکید مولانا بر این مهم در تبیین صفت سطحی نگری جوامع مادی است

*******************************

کار درویشی ورای فهم تست

سوی درویشی بمنگر سست سست

مولانا خطاب به قشریون جامعه تاکید میفرماید

حقیقت درویشی فراتر از درک و ذهن توست و تو در جایگاهی نیستی که کمال و مقام درویشان و سالکان حقیقت را متوجه گردی

لذا حداقل نگاهت را نسبت به این طبقه بزرگ و ارزشمند عوض کن و به انان به چشم حقارت نگاه نکن

*****************************

زانک درویشان ورای ملک و مال

روزیی دارند ژرف از ذوالجلال

زیرا دراویشان و سالکان حق برتر از تمامی وادی مادی هستند

زیرا رزق معنایی انان از جانب خدای مهربان و صاحب جلال از بارگاه الهی به انان میرسد

***************************

حق تعالی عادلست و عادلان

کی کنند استم گری بر بی دلان

حضرت حق در دایره میزان خویش عادل است و چگونه ذات بی چون دادگر بر درویشان جفا روا دارد؟

**************************

آن یکی را نعمت و کالا دهند

وین دگر را بر سر آتش نهند

خدای هستی متناسب لیاقت هر فرد یکی را در میدان مادیات مشغول نماید تا از درک حقیقت دور شود و یکی را در وادی درویشی تکریم نماید و او را در اتش عشق معنا بسوزاند

****************************

آتشش سوزا که دارد این گمان

بر خدا و خالق هر دو جهان

هر کسی ظن و گمانش بر خدای مهربان مبتنی بر تعدی و ظلم باشد در اتش پندار خویش خواهد سوخت

*********************************

فقر فخری از گزافست و مجاز

نه هزاران عز پنهانست و ناز

اگر حضرت رسول علیه السلام فرمودند

الفقر فخری

یعنی فقر باعث افتخار منست

این فرمایش من باب تعارف و مجاز نیست بلکه حقیقت است

اگر کسی به سیرت این گفته گهربار اگاهی یاید خواهد دید که هزاران عزتمندی در این کلام مستور است

******************************

از غضب بر من لقبها راندی

یارگیر و مارگیرم خواندی

لذا تو از غضب و خشم مرا اماج اتهامات خویش نمودی و مرا متهم مرید گیری و مارگیری و معرکه گیری نمودی

*****************************

گر بگیرم برکنم دندان مار

تاش از سر کوفتن نبود ضرار

لذا اگر فرضا مارگیر هم باشم با مدد اندیشه اول دندانشهایش را از زهر خالی میکنم

تا همگان از خطر ان در امنیت باشند

**************************

زانک آن دندان عدو جان اوست

من عدو را می کنم زین علم دوست

زیرا من با کشیدن دندان زهرالود مار دشمنش را یعنی دندانش را از او جدا کردم

لذا دشمنانش را به دوست تبدیل نمودم

****************************

از طمع هرگز نخوانم من فسون

این طمع را کرده ام من سرنگون

من بخاطر تعلق دنیا فسون و ورد نمیخوانم بلکه طمع مادی خویش را نابود نموده ام

******************************

حاش لله طمع من از خلق نیست

از قناعت در دل من عالمیست

پناه بر خدا که من به خلق الله دل نبسته ام

بلکه ثروت من قناعت است و به تبع ان عالمی پهناور بدست اورده ام

*******************************

بر سر امرودبن بینی چنان

زان فرود آ تا نماند آن گمان

تو از بالای درخت گلابی من را اینگونه مشاهده میکنی پس بیا پایین و ظن گذشته ات را مبدل نما

*******************************

چون که بر گردی تو سرگشته شوی

خانه را گردنده بینی و آن توی

مثلا

اگر تو به دورت چرخیدن اغاز کنی خواهی دید در و دیوار خانه اطرافت میچرخه

و این بخاطر گمان توست که خانه دوار شده در حالیکه حقیقت امر خانه ثابت است و هیچ تحرکی ندارد

پایان بخش ۱۱۶

بیت ۲۳۴۶

انجمن ادبی مولانا سنگان...
ما را در سایت انجمن ادبی مولانا سنگان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0anjomanmolana0 بازدید : 137 تاريخ : يکشنبه 16 آبان 1395 ساعت: 14:24